گروه فرهنگ | شهرآرانیوز، حال و خواستههای جامعه در زبان شاعرانشان موزون میشود، گاه به شکل ترانه خوانده و گاه به صورت تک بیتی زمزمه میشود. گاهی هم مکتوب میشود؛ با اسپری و رنگ روی حافظه دیوارها، نقش، یا با قلم و ماژیک روی پلاکاردها بر سر دست ها، بیرق. برای ملتی که شعر با شیری که خورده در جانش آمیخته شده و برای سنگ گورشان هم بیتی کنار گذاشته اند، این گونه ادبی چیزی است منفک ناپذیر از تمام شئون هستی شان. هنگامی که شداید و تلخیها بیشتر شود یا نارضایتیها و اعتراضات بالا بگیرد، این شاعران هستند که خواستهای مردمشان را لای شعر میپیچند.
دو انقلاب معاصر ایران نیز از این قاعده مستثنا نبود. انقلابها که بنیان کنترین کنش سیاسی و رادیکالترین شکل اعتراض به یک حکومت است، مدتها پیش از وقوع، نشانه هایش بروز میکند و نشانهها را میشود در شعر شاعران هم پیدا کرد. در انقلاب مشروطه و انقلاب ۱۳۵۷ شاعران در میدان بودند. در اولی عارف قزوینی و ملک الشعرای بهار و میرزاده عشقی و فرخی یزدی و چندین تن دیگر و در دیگری اخوان ثالث و شفیعی کدکنی و رضا براهنی و بسیاری دیگر، استبدادستیزی و آزادی خواهی را در شعرشان مطالبه میکردند.
مشهد که همیشه به عنوان قطبی برای شعر شناخته میشود، در جریان انقلاب هم بی صدا نبود. برای آشنایی بیشتر با فضای شعری مشهد و محافل آن پیش از انقلاب با محمد نیک و عباس ساعی گفتگو کرده ایم. هر دو میگویند بخشی از شعر انقلابی در شعر آیینی بروز میکرده و البته در این نوع شعرها، شعر باکیفیت به ندرت دیده میشده است. گاهی هم شعرها آن قدر بوی خون میداد که در و پنجرهها را میبستند که به بیرون درز نکند.
محمد نیک، شاعر و از جلسه گردانان قدیمی شعر مشهد که بخشی از فضای شعری پیش از انقلاب را در نوجوانی و اوایل جوانی درک کرده و بخشی از آن را از زبان دوستانش شنیده است درباره محافل شعر انقلابی مشهد میگوید: «پیش از انقلاب بیشتر انجمنهای ادبی شخصی بودند. انجمنهای ادبی که وابسته به مؤسسات و ادارات و دولت باشد، نبود یا اگر بود خیلی کم بود. بیشتر مسائل انقلابی در جلساتِ هیئات مذهبی مطرح میشد. دو سه تا انجمن نوحه سرایان بود که معمولا جلساتشان جمعه شبها برگزار میشد. یکی از این جلسات مسئولش حاج غلامرضا آذر بود. هیئات مذهبی جلسات نوحه خوانی و سینه زنی بود و در اینجا آنهایی که مقداری گرایش به انقلاب داشتند، لابه لای مسائل مذهبی و آیینی افکار انقلابی خودشان را هم انتشار میدادند.
مثلا حاج آقای اکبرزاده که مداح بود و حتی نوحه سرا هم نبود اشعاری را درباره امام حسین (ع) جمع آوری کرده بود در کتابی به اسم «حسین (ع) پیشوای انسان ها». در این کتاب ابیاتی هم بود که به مذاق مسئولان مملکت خوش نمیآمد. مثلا «بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است / که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است.» در این شعر به شهادت و مرگ سرخ اشاره شده است. یا امثال این اشعار که در نوحه سراییها خوانده میشد و کنایه و اشارههای غیرمستقیمی به دستگاه و مسئولان وقت داشت، ولی به هر صورت خیلی صریح و روشن نبود. شنیده ام ساواک ایشان را به دلیل همین اشعارش احضار کرده بود. اینها را بعدا شنیده ام.»
او در ادامه به جلسه شعر نگارنده اشاره میکند و میگوید: «اما بزرگترین پایگاه انقلابی-آیینی مشهد؛ انجمن ادبی فردوسی بود، نزدیک قنادی پاپا در خیابان فردوسی، در منزل سرگرد نگارنده. در این انجمن بزرگانی مانند دکتر قاسم رسا ملک الشعرای آستان قدس، آقایان اکبرزاده، سروی ها، کمال، قدسی و باقرزاده رفت وآمد داشتند. علاوه بر اینها علامه آشتیانی، علامه محمدرضا حکیمی و رهبر معظم انقلاب و برادرشان سیدمحمد خامنهای هر وقت در مشهد بودند در این جلسه شرکت میکردند. اینها را هم شنیده ام. در این جلسه مطالب علمی و آیینی گفته میشد و لابه لای آن مطالب انقلابی هم مطرح میشد.».
اما مهمترین محفل شعری مشهد، انجمن فرخ بود که در کشور هم خوش نام بود و شهرت داشت. نیک درباره این محفل بیان میکند: بهترین و بزرگترین و پایدارترین جلسه شعری مشهد، جلسه فرخ بود که جمعهها صبح در منزل مرحوم سید محمود فرخ در سه راه جم برگزار میشد و بزرگان شعر و ادب از هر جای کشور که به مشهد میآمدند، سفرشان را طوری ترتیب میدادند که به علت شهرتی که این انجمن داشت، بتوانند صبح جمعه در آن شرکت کنند.
شاعران بزرگ و استادان مطرح شهر مشهد مانند آقایان کمال، قهرمان، باقرزاده، صاحبکار، قدسی و ... به این محفل میآمدند. استادان دانشگاه و رؤسای ادارات و کسانی که از مقامات مملکتی بودند و گرایش ادبی داشتند نیز در این جلسه شرکت میکردند. من خودم شاهد نبودم، چون در آن موقع نوجوان بودم، اما از دوستم آقای برزگر شنیدم که چند شاعر بودند که وقتی شعر میخواندند شعرهایشان بوی خون و شورش میداد.
یکی مرحوم غلامرضا قدسی بود که چندین بار هم زندان افتاده بود. دیگری مرحوم حمید سبزواری بود که هر وقت مشهد میآمد در این محفل شرکت میکرد و شعر میخواند. شعرای دیگری هم بودند که آن زمان انقلابی بودند و بعد تغییر مسیر دادند و حالا اسمشان را در محافل انقلابی نمیآورند. شنیده ام اینها وقتی در این جلسه شعر میخواندند آقای فرخ میگفت؛ درها و پنجرهها را ببندید که صدا بیرون نرود. آقای فرخ با اینکه به دستگاه وابستگی داشت؛ اما به عقاید دیگران احترام میگذاشت و خیلی آزاداندیش بود.
از محمد نیک درباره کیفیت شعرها میپرسیم، او میگوید: در انجمنهای نوحه سرایی، شعرها ضعیف بود، هم شعرهای آیینی و هم شعرهای انقلابی شان. بزرگترین شاعر مذهبی سرای آن زمان؛ دکتر قاسم رسا، ملک الشعرای آستان قدس، بود که شعرهای آیینی قوی داشت؛ اما جایی ندیدم به مسائل انقلاب اشارهای داشته باشد، اما برخی شاعران آیینی به روش دیگری عمل میکردند. مثلا آقایان سیدرضا مؤید و سیدمحمد خسرونژاد و محمدجواد غفورزاده (شفق) و دیگرانی بودند که گرایششان شعر آیینی بود، اما در لابه لای آن اشارههایی به انقلاب هم داشتند. اینها قبل از انقلاب تصمیم گرفته بودند در شعرهایشان عنوان «شاه» را نیاورند.
مثلا به حضرت علی (ع) میگفتند شاه ولایت. میگفتند چیزی که به اسم شاه اشارهای داشته باشد در هیچ شعری نمیآوریم. این خودش حرکتی انقلابی بود که در آن زمان و با آن فشاری که وجود داشت خودش خیلی کار ارزندهای بود. شاید امروز کوچک به نظر برسد، ولی آن زمان کار مهمی بود. اما تک وتوک شاعران انقلابی بودند که شعرشان هم انقلابی باشد و هم خوب. در رأسشان غلامرضا قدسی بود و بعد حمید سبزواری. شاعران جوان دیگری هم بودند که شعرهایشان بوی شورش و انقلاب و مخالفت با رژیم داشت، اما شاعران مطرحی نبودند. شعرهای انقلابی قوی هم خیلی معدود و کم بود.
این شاعر درباره محتوای شعر شاعران انقلابی میگوید: «آزادی». آزادی. بیشتر آزادی بود و ضد دیکتاتوری. محتوای شعرهای آیینی هم تفاوت کرد. آن زمان رسم بود که امامان و بزرگان را با یک حالت مضطر و گرفته نقش میکردند، اما عدهای آمدند و چیز دیگری گفتند. دو بیت از شعرهای استادم آقای سرویها را میخوانم:
«زینب آمد شاه را یک باره ویران کرد و رفت / خلق عالم را ز کار خویش حیران کرد و رفت
شام غرق و عیش و عشرت بود هنگام ورود / روز رفتن شام را شام غریبان کرد و رفت»
مشخص است که این شعر بوی انقلاب میدهد. امروز اگر کسی چنین شعری بگوید خیلی هنری نکرده است، اما آن زمان گفتن این طور شعرها خیلی هنر میخواست که کسی از حضرت زینب (س) چنین تصویری ارائه بدهد.
یا شعری که از حسین شهید و حسین تشنه لب رسیده به اینکه میگوید:
«بزرگترین فلسفه قتل شاه دین این است / که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است
نه ظلم کن به کسی نه به زیر ظلم برو / که این مرام حسین است و مکتب دین است» این شعر ضد ظلم و ستم است.
محمد نیک در پایان خاطرنشان میکند: با وقوع انقلاب دو سه سال محافل ادبی همه جا تعطیل و نیمه تعطیل شد و بعد از یکی دو سال کم کم اداره ارشاد و حوزه هنری و سازمان تبلیغات اسلامی و مؤسسات دیگر هم انجمن دار شدند و آنجا دیگر همه انقلابی شده بودند. ولی شاعران انقلابی منظور ما در این گفتگو شاعرانی هستند که پیش از انقلاب، انقلابی بودند.
عباس ساعی، شاعر و منتقد ادبی مشهدی، درباره فضای اعتراضی شعر مشهد میگوید: شعر تاجایی که من اطلاع دارم زیر یوغ حکومت پهلوی نرفته بود، البته در محافل و رسانههای رسمی مانند تلویزیون و رادیو ناچار بودند با حکومت پهلوی همراهی کنند، اما بسیاری از شاعرانی که آزاده و مطرح بودند زیر بار این ذلت نمیرفتند. به هر حال شاعران نیاز داشتند کنار یکدیگر بنشینند و شعرهایشان را برای همدیگر بخوانند و به این ترتیب خودشان را تخلیه میکردند. در آن روزگار شاعران متعهدی بودند، مانند نعمت میرزازاده (م. آزرم) یا مرحوم غلامرضا قدسی و خود اخوان ثالث که با حکومت پهلوی زاویه داشتند، البته فضا طوری بود که نمیتوانستند به صراحت انتقاد کنند و به شکل غیرمستقیم این کار را میکردند.
مثلا اخوان ثالث با برجسته کردن شکست و ناامیدی سعی میکرد روزگار خودش را قضاوت کند، طوری که به او شاعر شکست لقب داده بودند. او در تمام شعرهایش از ناامیدی بسیار بزرگی صحبت میکند. یکی از شخصیتهای شاخص که مدتی جلب و جذب شعرهای چریکی شده بود؛ دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی بود که شعرهای بسیار کوبندهای دارد و با لحنی حماسی به رویارویی با حکومت پهلوی برخاسته بود و شعرهایش در محافل مختلف دست به دست میشد. ایشان هم از کسانی بودند که در مشهد پیش از انقلاب در محافل و فضای شعری این شهر حضور داشتند.
جریان شعر مذهبی و آیینی که در مشهد نیز فعالیت گسترده و جدی و باسابقهای داشت به سبک و سیاق و روش خود با جریان اعتراضی همراهی میکرد. ساعی در این باره خاطرنشان میکند: یکی از جنبههای قوی شعر پیش از انقلاب، شعر مذهبی بود. حکومت به اینها هم روی خوش نشان نمیداد. اینها هم خیلی انگشت به چشم حکومت نمیزدند، کار خودشان را میکردند. یک زیست مسالمت آمیزی داشتند و حکومت در سالهای آخر تأکید به رویارویی با جریان مذهبی نداشت. به هر حال اینها در فضای آن روزگار نقش تعیین کنندهای نداشتند. اگر کتابهای درسی آن روزگار را نگاه کنید میبینید که از چه شاعرانی شعر انتخاب شده است.
از شاعران معاصر از سیاوش کسرایی یا اخوان ثالث شعر انتخاب میشد، اما از شاعرانی که در طیف شاعران مذهبی قرار داشتند، از آنها شعری برای کتابهای درسی انتخاب نمیشد. خیلی اینها را به حساب نمیآوردند. از حق نگذریم که شعر مذهبی پیش از انقلاب در آن اندازهها نبود که بخواهند در کتابهای درسی شعرهای شان را بگنجانند. به هر حال اینها شعرهایشان به پای شعرهای کسانی مانند نیما و اخوان و فروغ و شاملو و حتی نادر نادرپور و مشیری و اینها نمیرسید.
این منتقد ادبی در ادامه درباره اینکه چطور اشعار شاعری مانند اخوان ثالث که مخالف و معترض هم بوده در کتابهای درسی چاپ میشده است، میگوید: اخوان ثالث هیچ جا صراحتا با حکومت شاخ به شاخ نشده بود و اگر این کار را هم کرده بود مربوط به سالهای دور بود. مثلا در شعری برای مصدق نام او را نیاورده و با رمز و کنایه به او اشاره کرده است. یا در شعر «زمستان» که بعد از اختناق ۱۳۳۲ بود هم به صراحت نگفته که مربوط به اختناق است. اینها ناچار به مماشات بودند و حکومت هم سعی میکرد خیلی توی ذوق اینها نزند.
اخوان هم که مدتی زندان بود به دلیل مسائل سیاسی نبود. حکومت سعی میکرد با شاعران طراز اول تا جایی که من اطلاع دارم درگیر نشود. شاعران هم خیلی درگیر نمیشدند و اگر کاری میکردند در لفافه و پوشش بود.
سنت و قدمت انجمنهای ادبی در مشهد سابقهای طولانی دارد و موضوعی نهادینه شده است. به نظرم انجمن فرخ، معروفترین انجمن ادبی کشور است. کسانی که در این انجمن مطرح شدند و برآمدند در بین همه انجمنهای ادبی کشور، چهرههای شاخصتر و مطرح تری هستند. شاعرانی مانند اخوان ثالث، شفیعی کدکنی، محمد قهرمان و بسیاری نامهای دیگر. در کنار اینها ادبای بزرگ دانشگاهی مثل دکتر مجتهدی، عباس سیاح، غلامحسین یوسفی و دیگر بزرگانی نیز در این انجمن رفت وآمد داشتند و این اعتباری ملی برای این محفل رقم زده بود.پیش از انقلاب در کنار انجمن ادبی فرخ، انجمن دیگری فعال بود معروف به نگارنده که فضای آن بیشتر به شعر آیینی گرایش داشت. انجمنهای دیگری هم بودند مانند انجمن ادبی که مرحوم محمد قهرمان در خانه خودشان برگزار میکردند که مقداری خصوصیتر بود.
در انجمن ادبی فرخ، چهرههای سیاسی و معترض و مبارزی حضور داشتند. کل کتاب «در کوچه باغهای نیشابور» دکتر شفیعی کدکنی که برآمده از انجمن ادبی فرخ است، شعر سیاسی و معترض است. از همان شعر حلاج تا بقیه شعرها.از شاعران معترض دیگر در آن زمان نعمت میرزازاده (م. آزرم) بود. او بعد از انقلاب مخالف شد و به خارج از کشور رفت. ایشان قبل از انقلاب از چهرههای برجسته مبارز و معترض بود که خاستگاهش شعر آیینی بود. مثلا شعری برای غدیر یا برای بعثت پیامبر (ص) دارد که همه با مواضع سیاسی و بیدارگرانه بود. غلامرضا قدسی اصلا با پیروزی انقلاب از زندان آزاد شد. حمید سبزواری که به انجمن ادبی فرخ رفت وآمد داشت از دیگر شاعران مبارز و معترض آن زمان بود. روزی ذبیح ا... صاحبکار به من گفتند که هر وقت حمید سبزواری به جلسه ما میآمد و میرفت، بین هفته از ساواک میآمدند و پرس وجو میکردند و مرتب برای ما مزاحمت ایجاد میکردند که آقای سبزواری آمده و فلان شعر را در جلسه شما خوانده است. یکی از مشکلات ما در انجمن ادبی فرخ رفت وآمد آقای سبزواری بود. شعرهای بودار و سیاسی و ضد استبدادی که میخواند برای ما مشکل ایجاد میکرد.
این فضا بین شاعران مشهد بوده و امتیاز و تمایز شعر معترض مشهد نسبت به شعر معترض دیگر شهرهای ایران این بود که خاستگاه شعر معترض مشهد اختصاصا شعر آیینی بود. فرق این نوع شعر با شعر جاهای دیگر کشور این است. مثلا شعرهای آیینی نعمت میرزازاده مانند قصیده «پیام» که امام خمینی (ره) نیز طی نامهای که در همان سالها فرستادند از این قصیده ایشان تجلیل و تقدیر کردند. این دست شعرها با اینکه شعر آیینی است، اما به شدت سیاسی است.
نعمت میرزازاده شعری دارد برای شهادت حضرت علی (ع).
«دروازه سحر در انتظار آمدن کاروان صبح / آغوش مات و خسته خود را گشوده بود.»
او شخصیتهای صدر اسلام را بهانه کرده بود برای بیان مسائل سیاسی روز. شعر «تبعیدی رَبَذه» که درباره ابوذر است از همین دست شعرهاست:
«سایه بانش/ بارش خورشید/ بارگاهش/ آبی بام بلند آسمان دشت.»
حتی خود محمدرضا شفیعی کدکنی چهارپارهای دارند برای امام حسین (ع). شعر معترض سیاسی است، ولی برای امام حسین (ع) است.از افرادی که در آن زمان نقش بسیار مؤثری داشتند میشود به حاج محمود اکبرزاده اشاره کرد. ایشان یکی از چهرههای مذهبی و مداح و مدیحه سرای اهل بیت بود که شاعران رسمی به عنوان یک ادیب قبولش داشتند. من از زبان نعمت میرزازاده -که آن زمان با ما رفت وآمد داشت- وقتی با پدرم صحبت میکرد شنیدم که گفت ترغیب کننده و مشوقش به سمت این گونه شعرها؛ حاج محمود اکبرزاده بوده است. پدر من هم از شرکت کنندگان جلسههای انجمن فرخ بودند و قصیدهای صد بیتی دارند که به شدت سیاسی و اعتراضی است. نقش دکتر علی شریعتی و پدرشان استاد محمدتقی شریعتی نیز در فضای روشنفکری مسلمان آن سالهای مشهد خیلی مهم بوده است.
دستگاههای امنیتی حداقل دو نفر از شاعران مشهد را به دلیل مواضع سیاسی شان بازداشت و زندانی کردند، یکی غلامرضا قدسی و دیگری نعمت میرزازاده. حمید سبزواری هم مخفی زندگی میکرد و فراری بود. از زبان آقای صاحبکار شنیدم که میگفت آنها را تحت فشار قرار میدهند تا از آمدن کسانی که با نظام سر ناسازگاری دارند به جلسات جلوگیری کنند و اجازه شعرخوانی به آنها ندهند، اما نشنیدم محفلی را تعطیل کرده باشند.